از این رو میتوان گفت که نوروز فصل پرداختن دوباره به فرهنگ ایرانی هم هست. توشه این توجه چه میتواند باشد و از آن مهمتر آیا این امر تابع آداب خاصی است؟
اینها پرسشهایی است که با آقای مهندس سید محمد بهشتی، مشاور عالی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، در میان گذاشتهایم.
- چرا نوروز تا به این حد در میان آیینهای سرزمین ما برجسته است؟
همانطور که گفتید نوروز شاخصترین آیینی است که در کل حوزه فرهنگی ایران یا به عبارتی جهان ایرانی برگزار میشود. در حقیقت آیین نوروز را تنها یک شهر یا حتی یک کشور برگزار نمیکند و قلمرو آن غیر از ایران کنونی، تمام آسیای مرکزی و قفقاز است، همچنین کشورهایی که در شرق ایران قرار دارند، مثل افغانستان و بخش قابل توجهی از پاکستان. در غرب ایران هم کردستان عراق و بخشهای شرقی ترکیه، آیین نوروز را برگزار میکنند. به این ترتیب میتوان گفت نوروز برای تمامی مردمی که در این سرزمینها زندگی میکنند، حکم یک نام خانوادگی فرهنگی را دارد.
یک ویژگی نوروز، به عنوان آغاز سال نو، تقارن آن با آغاز بهار است. همین ویژگی را شاید بتوان سندی محکم دانست برای نشان دادن نقش و اهمیت ایرانیها در تدوین تقویم شمسی. خصوصا اینکه در دوره سلطان ملکشاه سلجوقی، هیاتی سه نفره با عضویت حکیم عمر خیام، تقویم هجری شمسی را به شکل کنونی تنظیم و موقعیت این تقویم را تثبیت کردند. بعدها اروپاییان هم به این تقویم تاسی کردند و امروز کل جهان از تقویم شمسی بهره میجوید. حق این است که فرهنگ ایرانی شایستگی ایفای چنین نقش بزرگی را دارد و نوروز شاهد قابل توجه این سخن است.
- بسیاری از آیینهای باستانی ما در طول زمان بر اثر علل و عوامل مختلف از یادها رفتهاند. اما نوروز همچنان پررنگ و پراهمیت باقی مانده. رمز این بقا چیست؟
در سالهای اخیر بسیار میشنویم کسانی صحبت از فرهنگ ایرانی - اسلامی میکنند. در واقع میخواهند بگویند چیزی خوب است که توامان هم ایرانی و هم اسلامی باشد. اما نکته این است که آیا اصلا میتوان سراغ چیزی را گرفت که خوب باشد و ایرانی اما اسلامی نباشد؛ یا اینکه خوب باشد و اسلامی اما ایرانی نباشد؟ نوروز به روشنی نشان میدهد که هر چیز خوب یعنی آمیزه توامان اسلامی و ایرانی بودن. به بیان دیگر، ایرانی بودن یعنی اسلامی بودن و اسلامی بودن هم یعنی ایرانی بودن. البته من این سخن را در مفهوم فرهنگی آن عرض میکنم و میخواهم بگویم مفهوم دین و مفهوم آیینهای فرهنگی ما در هم آمیخته و یکپارچه هستند.
این دو، حتی دو روی متفاوت یک سکه هم نیستند، بلکه یکی هستند. ممکن است گفته شود نوروز در دوران قبل از اسلام آغاز و برگزار شده است که به لحاظ تاریخی سخن درستی است. در عین حال باید توجه کنیم که در دوران قبل از اسلام هم باورهای دینی مردم ایران زمین دچار تغییر و تحول شده اما آن باورهای دینی قبل از اسلام هم همیشه با نوروز عجین بوده است. وقتی ما ایرانیان مسلمان شدیم، در آن هنگام هم نوروز با اسلام عجین شد. روایتی داریم از امام صادق (ع) که روزی ایشان از یکی از اصحاب خود میپرسند: میدانی امروز چه روزی است؟ او عرض میکند: نمیدانم.
امام میفرمایند: امروز نوروز است. این روز، روز مهمی است که شما آن را فراموش کردید اما ایرانیها حفظش کردهاند و سپس، درباره نوروز صحبت میفرمایند و تقریبا تمام نقاط عطف حیات معنوی بشر را از خلقت آدم (ع) تا نجات نوح (ع) و تا عید غدیر، به نوروز نسبت میدهند و میفرمایند که همگی این رویدادهای خجسته در نوروز اتفاق افتاده است. در حقیقت بار معنایی که حضرت برای نوروز قائل بودند، فوقالعاده زیاد بوده است. شاید به همین دلیل هم هست که حتی فقهای ما در گذشته در کتابهای فقهیشان بابی به «نیروز» یا همان نوروز اختصاص میدادند. در حالی که ممکن است ما امروزه تعجب کنیم و بپرسیم که بحث نوروز به چه کار یک کتاب فقهی میآید، در حالی که چنین نبوده.
از منظری دیگر، آثار تاریخی- فرهنگی اعم از آثار مادی یا غیرمادی، هرکدام خصوصیتی دارند و همچون پنجرهای چیزی را میتوان به کمک آنها دید. البته ممکن است زمانی ذهن ما معطوف به خود پنجره شود. همانطور که میدانید پنجرهها، شکلهایشان با هم فرق میکند اما به هرحال آنچه از پس پنجره دیده میشود، چیستی و کجایی بودن این سرزمین است. تعبیر دیگری را هم میشود به کار گرفت و گفت همه آثار فرهنگی به مثابه یک آینه هستند و باز ابعاد آیینهها و اینکه تا چه حد یک پدیده را خوب نشان میدهند فرق میکند. نوروز پنجرهای باز و رو به روشنایی و آیینهای تمام قد و شفاف است که میتواند تمام جنبههای فرهنگی ما را به ما بنمایاند؛ اینکه چه کسانی هستیم و سرزمینمان کجاست؟
- نوروز در عین حال، فرصتی است برای مواجه شدن با نمودهای فرهنگ ایرانی یا به عبارت دیگر میراث فرهنگی ایران. چون در ایام نوروز میلیونها نفر به نقاط مختلف کشور سفر میکنند و با آثار تاریخی- فرهنگی یا اقوام و مذاهب ساکن در این سرزمین و آداب و رسومشان آشنا میشوند. آیا ما از این فرصت بهره کافی میبریم و این سفرها از کیفیت فرهنگی لازم برخوردارند؟
بله، از جمله رفتارهای اجتماعی در نوروز، دید و بازدیدهاست. مقصودم از دید و بازدید فقط از خانهای به خانه دیگر رفتن نیست، بلکه سفر هم هست و اتفاقا نوروز پرسفرترین روزها هم هست. اما متاسفانه در دهههای اخیر، یک قلب معنا درباره سفر رخ داده است؛ یعنی ما خواستههایی در ذهن داریم و وقتی به سفر میرویم میخواهیم با آن خواستههای ذهنی ملاقات کنیم. از قبل، مفهومی از تفرج، خوشگذرانی یا تمدد اعصاب را در ذهنمان تداعی میکنیم و دوست داریم که در سفر با همانها مواجه شویم. نمیخواهم بگویم این چیز بدی است ولی چیزهای بهتر از این هم هست. بگذارید مثالی بزنم. سالانه چند میلیون نفر به استانهای گیلان و مازندران و گلستان سفر میکنند.
اگر از آنها بپرسید کجا میروید، میگویند: میرویم شمال! در حالی که شمال یک جهت جغرافیایی است و میتواند تا قطب شمال امتداد پیدا کند. این نشان میدهد که ما قصد رفتن به لنگرود یا رشت یا ساری یا گرگان را نداریم. میگوییم شمال چون همه این گستره جغرافیایی و فرهنگی را یکسان میبینیم و فکر میکنیم شمال جایی است که دریا دارد و تعدادی کوه و مقداری جنگل و اکبرجوجه یا چیزهایی شبیه آن! گویی که 900 کیلومتر ساحلی که ما در دریای خزر داریم از آستارا تا بندر ترکمن، همهاش یک لکه است. در حالی که کسانی که قدری با موضوع آشنا باشند، میدانند که در این گستره، حتی دو نقطه کاملا شبیه بهیکدیگر را نمیتوان یافت.
به این ترتیب ما به گیلان میرویم که با گیلان ملاقات نکنیم و به اصفهان میرویم که اصفهان را نبینیم و همین طور به شیراز یا هرجای دیگری میرویم برای ندیدن و ملاقات نکردن! چرا؟ چون ما در شکل و شمایل میهمان نمیرویم، بنابراین توقع هم نداریم که مردم گیلان یا کردستان یا هرجای دیگری در شکل و شمایل میزبان ظاهر شوند.
به عبارت دیگر، ما همه اسباب و لوازم سفر را در نظر میگیریم بدون اینکه سفری را انجام داده باشیم. میرویم به گیلان و مازندران و فقط زباله تولید میکنیم و اثرات سوءفرهنگی- اجتماعی باقی میگذاریم. البته آنها هم یک بهرههای اقتصادی میبرند، مثلا رستورانها و اقامتگاهها قدری پر رونق میشوند اما اینها همه کاه است نه گندم. هیچ کس در عالم گندم را برای کاه نمیکارد، بلکه همه بذر گندم را برای گندم میکارند و البته در کنارش کاه هم حاصل میکنند. ولی ما گویی تخصصمان شده که گندم بکاریم تا کاه درو کنیم و دلمان خوش است به همین کاه. آن هم در سرزمینی که این همه تنوع فرهنگی دارد. متاسفانه در دهههای اخیر، یعنی از زمان رضاشاه به بعد به دلیل استقرار یک حکومت تمرکزگرا و نوعی تأسی سطحی به الگوی دولت- ملتسازی غربی، تمام تنوع فرهنگی خود را نادیده گرفتیم. این امر سبب شده که مردمان این سرزمین همدیگر را بهجا نمیآورند، دچار سوءتفاهم نسبت به همدیگر هستند و بینشان نقار بهوجود آمده است.
- اتفاقا یکی از راههای رفع نقار و سوءتفاهم، سفر و مراوده بیشتر و نزدیکتر مردم این سرزمین با یکدیگر است. چه کیفیتی از سفر میتواند چنین نتیجهای را دربرداشته باشد؟
در سفرهای نوروزی باید یک دگرگونی ماهوی اتفاق بیفتد؛ نه اینکه در سفر خود را خریدار خدمات و کالا معرفی کنیم و طرف مقابل هم فروشنده کالا و خدمات. البته طبعا به این شکل ممکن است خرید و فروشی هم اتفاق بیفتد ولی چنین رویهای هیچ وقت به وفاق ملی نمیانجامد و منجر به شناخت و معرفت نمیشود. در نهایت هم ممکن است از خدمات پذیرایی یا رستورانها شاکی یا راضی باشیم اما همه مساله این نیست. ما همیشه میگوییم «در خانه ما رونق اگر نیست، صفا هست/ آنجا که صفا هست، نور خدا هست». باید میزبان و میهمان، هر دو رفتار باصفا با یکدیگر داشته باشند. چون این رفتار با صفاست که باعث لذت بیشتر از سفر و پیوند میهمان و میزبان میشود، نه هتل هفت ستاره. خلاصه بگویم که سفرهای نوروزی باید ما را نسبت به این موضوعات متذکر کند.
ما تا چند دهه پیش بلد بودیم که چطور سفر کنیم و هنوز هم در سفرهای زیارتی کمابیش یادمان میماند چگونه باید رفتار کنیم. مثلا وقتی به زیارت حضرت امام رضا (ع) میرویم، به خیلی چیزها توجه داریم و بسیاری موارد را رعایت میکنیم. حالا باید بدانیم که سفر به کردستان یا گیلان هم میتواند حالت زیارت را داشته باشد. چطور در زیارت امام رضا (ع) میدانیم که صاحب مجلس و صاحب محضری وجود دارد و در محضر او حق نداریم که هر طور ظاهر شویم و باید ادب نگه داریم، خب، در کردستان هم باید ادب نگه داریم و صاحب محضر بودن کردها را در نظر بگیریم و به این شکل، کیفیت سفر را ارتقا ببخشیم.
- ما در کشورمان نهادی داریم که هم متولی میراث فرهنگی است و هم متولی امر سفر و گردشگری. فکر میکنید این نهاد، یعنی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری چه کارهایی میتواند انجام دهد که سفر با کیفیتی درخور، به آن ترتیبی که گفتید انجام شود؟
در حوزه میراث فرهنگی و صنایع دستی، مقصدهای سفر باید آمادگی داشته باشند که نقش میزبان را به بهترین شکل ایفاکنند. چون نقش حوزه گردشگری، بیشتر نقش یک تسهیلکننده و هماهنگ کننده است. تا جایی که من میدانم در این بخش، خیلیها تلاش میکنند تا حد ممکن تسهیلات خوب در اختیار مسافران قرار بگیرد، محیط برای آنها امنتر باشد و مردم با خیالی آسوده سفر کنند ولی این به تنهایی کافی نیست. باید در جهت ارتقای کیفیت سفر هم تلاش کرد.
ما باید الگوی سفرهای باکیفیت را به نمایش درآوریم تا ذائقه مردم نسبت به کیفیت سفر حساس شود و تقاضای سفر باکیفیت در آنها پدید بیاید. شاید بسیاری از کسانی که به سفر میروند اساسا تقاضای سفر باکیفیت - به آن شکلی که عرض کردم - را نداشته باشند اما حوزه گردشگری میتواند در این زمینه برنامههایی را درنظر بگیرد تا این تقاضا عمومیت بیابد.
همشهری شش و هفت